♡♡♡گمشده ای به نام من...♡♡♡
همون آوای مردگانی سابق!!!
درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید....با نام افریدگار عشق آغاز میکنیم.... خداوندا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چوت تویی دارم و تو چون خودی نداری.... . . سر گــــــــــــــــــردانم میان مردگـــانی های دلم زندگــــانی سهل است،مــــن مردگـــانی میکنم....... . . . اینجا همه دلتنگند.. دنبال گمشده ای هستند.. من هم دنبال گمشده ای می گردم.. گمشده ای به نام من …

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
منتظر
لطافت غزل
زندگی کاغذی
قصه قاصدک
عاشقانه
عکس های مذهبی ( آقا مجتبی )
خرید پالتو
قالب سولو
تبادل لینک رایگان اتوماتیک
تـــــنـــــهـــــــایـــــی(آقا عرفان)
تور آنتاليا
تنــــــــــهایـــ شـــبـگــــــرد(آقا رضا)
تنهـــایــی(آقا مجتبی)
چت روم(آقا محمد)
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان mordeganee Diaries و آدرس mordeganee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 483
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
☼admin)suzy)

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
30 / 3 / 1393برچسب:, :: 4:1 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا

 

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا

 

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

 

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

 

وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار

اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

 

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

 

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

 

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند

در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا

 

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

 

شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

 

شعر از: استاد شهریار

 
29 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:11 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

دیدی كه سخت نیست تنها بدون مـن؟

و صــبح می شود شــبـها بدون مـــن؟

این نبض زنــدگــی بی وقفه می زند

فرقی نمیكند با مــن یا بدون مــن . . .

دیروز اگر چه سخت، امروز هم گذشت

طوری نمی شود فـــردا بدون مــن

گـاهـی گـرفتـه ام اینـجا بدون تــو

تو چی؟ چگـونه ای آنجا بدون مــن؟

یلـدا گـرفتـه ای؟ گفتـی نمی شود

دیـدی که مـی شود یلدا بدون مــن!؟

 

 
28 / 3 / 1393برچسب:, :: 20:2 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

راحت بخواب اي شهرآن ديوانه مرده است
در پيله ابريشمش پروانه مرده است

در تُنگ، ديگر شور دريا غوطه‌ور نيست
آن ماهي دلتنگ، خوشبختانه مرده است

يك عمر زير پا لگد كردند او را
اكنون كه مي‌گيرند روي شانه، مرده است

گنجشكها! از شانه‌هايم برنخيزيد
روزي درختي زير اين ويرانه مرده است

ديگر نخواهد شد كسي مهمان آتش
آن شمع را خاموش كن! پروانه مرده است

 
28 / 3 / 1393برچسب:, :: 3:58 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم !

 چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی؟

 گر بیایی دهمت جای!

 گر نیایی کشدم غم !

 من که بایست بمیرم

 چو بیایی

 چو نیایی !

 
27 / 3 / 1393برچسب:, :: 5:6 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 بی وضو در کوچه لیلا نشست

 

عشق آن شب مست مستش کرده بود

 فارغ از جام الستش کرده بود

 

سجده ای زد بر لب درگاه او

 پر ز لیلا شد دل پر آه او

 

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

 بر صلیب عشق دارم کرده ای

 

جام لیلا را به دستم داده ای

 وندر این بازی شکستم داده ای

 

نشتر عشقش به جانم می زنی

 دردم از لیلاست آنم می زنی

 

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

 من که مجنونم تو مجنونم مکن

 

مرد این بازیچه دیگر نیستم

 این تو و لیلای تو … من نیستم

 

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگ پنهان و پیدایت منم

  

سال ها با جور لیلا ساختی

 من کنارت بودم و نشناختی

 

عشق لیلا در دلت انداختم

 صد قمار عشق یک جا باختم

عشق لیلا در دلت انداختم

 

 

کردمت آوارهء صحرا نشد

 گفتم عاقل می شوی اما نشد

 

سوختم در حسرت یک یا ربت

 غیر لیلا بر نیامد از لبت

 

روز و شب او را صدا کردی ولی

 دیدم امشب با منی گفتم بلی

 

مطمئن بودم به من سر میزنی

 در حریم خانه ام در میزنی

 

حال این لیلا که خوارت کرده بود

 درس عشقش بیقرارت کرده بود

 

مرد راهش باش تا شاهت کنم

 صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

 شعر از: مولانا

 
27 / 3 / 1393برچسب:, :: 2:49 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

هر روز عمرم از دیروز بدتره

عمری که هر نفس بی غم نمی گذره

دلگیر و خسته ام بی روح و ساکتم

نبضم نمی زنه پلکم نمی پره

می دونم امشبم از خواب می پرم

ز گریه تا سحر خوابم نمی بره

این زنده موندنه بازنده موندنه

بی دوست زندگی! مرگ از تو بهتره

اون روبروم داره پرواز می کنه

هی دست تکون می دم هی داد می زنم

اون سنگدل ولی هم کوره هم کره

حتی اگه من از این عشق بگذرم

قلب شکستم از حقش نمی گذره

دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت

محکم بشین دلم این دور آخره

 

 

 
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:53 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

 

یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش
از دریا بیشتر است و تنها یک دوربین ، تنها برای اینکه گرفته
باشمت یک سکانس در آغوشم اینست تمام دغدغه های مردی که از وصیت کردن بدش می آید!

 
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

همیشه میگفت سیگاری نشی مثل من
سیگار اصلا خوب نیست….
اما این آخری ها سیگارشو تعارف میکرد و….
بهم میگفت: یه نخ بردار
روزی یه نخش خوبه سعی کن بهش عادت کنی….
الان من موندم و عادت سیگار و خاطرات تو….

 
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 17:31 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

 

یک حبه قند

در فنجان قهوه تلخ...

شیرین نمیشود..

دو حبه قند...

در فنجان قهوه تلخ...

شیرین نمی شود.

سه حبه قند،چهار،پنج

.

.

.

اصلا" تو بگو یک دنیـــــا قند

در این دنیای تلخــــــ

نه...

اگر تو نباشـــی فال این زندگـــی

شیرین نمیشود!!!

 

 
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 17:22 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

و من هنوز عاشقتم

انقدر که میتوانم

هرشب بدون انکه خوابم بگیرد از اول تا اخربی وفایی هایت را بشمارم

و دست اخر

همه را فراموش کنم

انقدر که میتوانم

اسمت را،

روی تماما ابرهای دنیا بنویسم

و باز هم جا کم بیاورم.

انقدر که میتوانم

شب ها طوری به یادت گریه کنم که خداوند جایم را با اسمان عوض کند!

و من هنوز عاشقتم

انقدر که میتوانم

چشم هایم را ببندم

وخیال کنم...:

هنوز دوستم داری....