|
20 / 3 / 1393برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : ☼admin)suzy)
باور تلخ نبودنت... تاوان کدامین اشتباه بود؟ تو گفتی بمان و من مانده ام... اکنون که تو رفته ایی؟ من در کوچه های تنهایـــــی به انتظــــــار برگشت تــــو... به بـــی کســی خود خیره شده ام... و نمی دانم اخر چه خواهد شد... می روی و من نگاهــــت می کنم. تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم برای تو... یک عمر برای گریستن وقت دارم. اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست. وشاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم...
نظرات شما عزیزان:
|