♡♡♡گمشده ای به نام من...♡♡♡
همون آوای مردگانی سابق!!!
درباره وبلاگ


به وبلاگ ما خوش آمدید....با نام افریدگار عشق آغاز میکنیم.... خداوندا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،من چوت تویی دارم و تو چون خودی نداری.... . . سر گــــــــــــــــــردانم میان مردگـــانی های دلم زندگــــانی سهل است،مــــن مردگـــانی میکنم....... . . . اینجا همه دلتنگند.. دنبال گمشده ای هستند.. من هم دنبال گمشده ای می گردم.. گمشده ای به نام من …

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
منتظر
لطافت غزل
زندگی کاغذی
قصه قاصدک
عاشقانه
عکس های مذهبی ( آقا مجتبی )
خرید پالتو
قالب سولو
تبادل لینک رایگان اتوماتیک
تـــــنـــــهـــــــایـــــی(آقا عرفان)
تور آنتاليا
تنــــــــــهایـــ شـــبـگــــــرد(آقا رضا)
تنهـــایــی(آقا مجتبی)
چت روم(آقا محمد)
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان mordeganee Diaries و آدرس mordeganee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 483
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
☼admin)suzy)

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
24 / 4 / 1393برچسب:smsعاشقانه,مطالب عاشقانه,عشق, :: 1:30 :: نويسنده : ☼admin)suzy)

عشق چیز مردانه ای ست
گاهی لخت توی خانه می گردد،
گاهی روی تختت می خوابد،
و گاهی که می خواهی
روی شانه های ارضا شده اش گریه کنی
رفته است...

 

پناهت میدهم
این آغوش به اندازه ی تمام تنهایی‌‌های تو باز است
بگذار خیالِ خامِ یک شهر هرز بپرد
بگذار تو را عریان ، آویزه ی خوابشان کنند
بگذار سینه ی بی‌ ستاره ی مرا نفرین کنند
بگذار عشقِ ما ساحره‌‌ای شود ، سوخته در سیاهی چشمانشان
دنیایِ تو همین جاست
کنارِ کسی‌ که قسم می‌‌خورد به حرمتِ دست‌هایِ تو
کنارِ کسی‌ که با خدای خود قهر می‌‌کند ، با موهای تو آشتی‌
کنارِ کسی‌ که حرام می‌کند خوابِ خودش را بی‌ رویایِ تو
کنارِ کسی‌ که با غمِ چشم‌هایِ تو غروب می‌کند
غروب محبوب من !!! 
غروب !!!
همان جایی‌ که اگر تو را از من بگیرند ، سرم را میگذارم تا بمیرم
پناهت میدهم
پناهت میدهم
میانِ خیرگیِ هزاران نگاهِ آلوده
همان بهتر که اصلا هیچ دستی‌ ، به دست‌هایِ مهربانِ تو نیاید

نیکی‌ فیروزکوهی

 

بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم 
می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز
می دانم ! عزیز 
می دانم که اهالی این حدود حکایت 
مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند 
اما تو که می دانی 
زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست 
زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم 
زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک
زندگی یعنی باغ و رگ و بی پناهی باد 
زندگی یعنی دقایق دیر راه دور دبستان 
زندگی یعنی نوشتن انشایی درباره ی پرده ها و پنجره ها 
زندگی تکرار تپش های ترانه است 
بیا و لحظه یی بالای همین بام بی بادبادک و بوسه بنشین 
باور کن هنوز هم می شود به پاکی قصه های مادربزرگ هجرت کرد 
دیگر نگو که سیب طلای قصه ها را 
کرم های کوچک کابوس خورده اند 
تنها دستت را به من بده 
و بیا
 

"یغما گلرویی"

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 49 صفحه بعد